آمیتریسآمیتریس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت لحظاتی سخت شیرین

شروع حسادت

عزیز دلم چند روز پیش عمو اینها آمده بودند خونمون. و تو هیچکدوم از اسباب بازیهات رو به آوینا نمی دادی!! به محض اینکه اون می رفت سمت اتاقت یا وسایلت جیغ می زدی!! نمی زاشتی بغاش کنم. جمعه ی گذشته هم که تولد خاله نازی بود و رفته بودیم بچه ی خاله مینا که بوست کرد خیلی بدت اومد!! البته تو کلاً زیاد دوست نداری بوس بشی یا بوس کنی. باید بگم یه جورایی شرمنده شدم. البته به هر حال خیلی عادی این رفتار بچه ها تو این سن می دونم. اما خوب من توقعم یکم زیاد که باید اصلاح کنم خودم و . در ضمن خیلی هم شیطون شدی. چند مدت پیش که رفته بودیم خونه ی دایی بابا اونم واسه اولین بار انقدر شیطنت کردی که عمه جونی گفت :بریم دیگه من که بریدم!!! ...
27 بهمن 1393

شب بیداری تا کی؟

دخترم با اینکه از یک  نیم سالگیت هم گذشت تو همچنان شبها بارها و بارها بیدار می شی. و من واقعا دیگه نمی دونم باید چکار کنم. تصمصم گرفتم امشب بهت توجه نکنم.چون چند جا خوندم که بچه ها از خواب بیدار شدن و یاد می گیرند و عادت می کنن!! نمی دونم واللا  
19 بهمن 1393

واکسن یک و نیم سالگی

عزیز دلم سلام امروز با هم رفتیم و واکسن یک و نیم سالگیت رو زدیم . و تو خیلی گریه کردی :( سر راه رفتم داروخانه و شربت استامینفون خریدم . جداً کمرم خیلی درد گرفت چون تو تمام مسیر بغلم بودی و مسیر ماشین نداشت که سوار شم. وقتی رسیدیم خونه تو باز بهونه می می رو می گرفتی. شاید باورت نشه اما دلم واسه این دوره هم تنگ شده به این زودی!!! الان هم خوابیدی!! اینم عکس چند روز پیشت که دل و روده ی عروسکت و در آوردی!! واینم عکسی که بیحال تو بغلم موندی!! دوستت  دارم ...
12 بهمن 1393

عکس-خونه عمو جون

امشب خونه عمو بودیم بماند که چقدر شیطنت کردی و جیغ زدی و... اما چند تا عکس : شما و عمو جونی شما و آوینا و عمو جون ... و بابا و در آخر خودت به تنهایی رو صندلی بادی آوینا خانوم ...
7 بهمن 1393

عکس2

شما و بابا جونی در حال حباب بازی شما تو عروسی همکار بابا جونی وقتی روسری مامان و سرت کردی و اومدی دم در و گفتی"دد دستهای نقاشی شده ی شما توسط شخص بانو دهوره!! تصویر چشمهات وقتی ریمل مامان و که انداخته بود دور و برداشتی و ... بدون شرح: شکار لحظه ها 1 شکار لحظه ها 2: تو کشو لباس ها طبقه اول شکار لحظه ها 2: تو کشو لباس ها طبقه دوم!!( اینکه چه جوری رفتی اون تو واسه منم سوال) .... عاشق کتاب هستی   ...
7 بهمن 1393

عکس

بلاخره بعد از مدتها که نمی تونستم عکس بزارم امروز تونستم با فایر فاکس عکس برازم!!   شب یلدا - خونه عمو بهمن   تو و خاله المیرا-سد لتیان تو و خاله مریم-سد لتیان صبح روزی که رفتیم سد لتیان-کله پزی آمیتریس و آوینا خانوم آمیتریس و چیستا خانوم دختر شیطون من زیر میز!! تو و دایی محسن ...
6 بهمن 1393
1